۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه

در گذشته ها

در IPM نشسته ام و این دو پست وبلاگ طه و فنود رو همراه این آهنگ سیامک می خوانم. یاد خاطراتی می افتم که بعضا 8 سال قد مت دارند. 8 سالی که در ابتدایش یک چیز بودی،م انتهایش همه چیز خیلی متفاوت. می روم بیرون در حیاط قدم می زنم. کمی از خاطرات را مرور می کنم. خانم کتابدار از کنارم رد می شود. حواسم نیست سلام کنم و فقط نگاهش می کنم. یاد پست قبلی وبلاگم می افتم که انگار خودم هم بد جوری تریپ دپرسی گذاشتم. خنده ام می گیرد. یادم می یاد مجید برگشته. زنگ می زنم. کمی رسمی تر از معمول صحبت می کنیم. قرار میگذاریم بعد از سفرش دیداری داشته باشیم. قطع می کنم.

...

شاید در خارج که باشی دوری دوستان راحت تر تحمل می شود. آخ باید بشینم تافل بخونم.

۳ نظر:

taha گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
saeed گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

اااا نظر ها رو حذف می کنی؟؟ این جوری هم داریم؟؟ من کلی با نشستن و فکر کردن و جمع بندی سالهای گذشته حال می کنم!!! کار خوبی است! معطل بهانه ام و از الف تا ی همه چیزو مرور می کنم!