۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه

اندر احوالات

دوستی زنگ زده بود . به عنوان احوال پرسی گفت: از صدات معولمه خیلی خرابی. من جواب دادم: نه. خیلی هم خوبم. انگار که نا امید شده باشه، خداحافظی کرد و قطع کرد. این اولین باری نیست که به این مورد بر می خورم و اطرافیانم رو نا امید می کنم. نمی دانم چرا در جوهای شبه انتلکتوئلی اطراف ما افسرده بودن به یک هنجار و خوشحالی به یک ضد هنجار تبدیل شده.

۱ نظر:

ellaheh گفت...

نه ولی خوشحال داریم تا خوشحال! ولی قبول دارم افسردگی باکلاس تره!