۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

روزمره

دیروز یک مصاحبه کاری داشتم، فهمیدم خیلی طول می کشد آدم بفهمد به چه دردی می خوره، ولی اصلا پیش نمی آید که آدمو همونجا بزارن که به درد می خوره.
***

هوای تهران این چند روزه انقدر خرابه که هر نفسی که در اندرون می رود مقطع حیات است، و چون بر می آید خدا رو شکر که در آمد. این هوای گرم زمستونی هم، از اون چیزاست که فقط در آخرالزمان پیدا می شه!
***

با حافظ:
اشک حرم نشین نهانخانه مرا
زآنسوی هفت پرده به بازار می کشی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

مصاحبه کاری ! خیره ان شالله