۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه
اندر احوالات
۱۳۸۷ فروردین ۷, چهارشنبه
سال نو
فال قهوه
۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبه
تازیانه
ارسطو می گه: به سراغ زن می روی از تازیانه نمی هراسی. فکر می کردم اگه ارسطو به تهران می آمد، چه می کرد؟ احتمالا هیچ وقت شرایطی را که همه اطراف رو تازیانه اشغال کنه و تازیانه ها سر خود هر کسی رو نشان بگیرند رو پیش بینی نمی کرده.
پ.ن. امیدوارم سردار رادان این جملات رو نخونه!
۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه
مسافرت
دیروز بعد از مدت ها یک مسافرت رفتم. کلی وقت می شد یک مسافرت ترفته بودم. درست از وقتی که از خارجه بر گشتم. همان طور که از قدیم گفتند:" کهنه کفش هم در بیابان غنیمته." منم با رغبت این مسافرت را قبول کردم. البته من قبلا به کویر مرنجاب رفته بودم و از آنجا که این سفر هم به همان مقصد بود انتظار بیشتری داشتم. یک تور مسافرتی بود که ما یک جمع دوستی چهار نفری بودیم وبقیه چند تا پسر دختر جوان و بقیه پر سن و سال تر از پدر هامون. از هر سنی حضور داشتند. اما جوانتر ها که همه دو به دو بودند و من آن وسط با یک دختری که با هم شناختی نداشتیم، تنها بودیم. اگر یک موضوعی مثل موسیقی سنتی نبود، فکر کنم هیچ حرف خاصی با هم نداشتیم و کلیشه هایی مانند "هوا امروز خوبه" و... را در حد تواطر استفاده می کردیم. به هر حال من هم برای خالی نبودن عریضه کمی علیه خودم جو سازی کردم وکلی مردم را سر کار گذاشتم. ادامه صفر هم که طبق معمول تورها به رقص گذشت. گرچه تنها یک نوار آدیو داشتند وبقیه آهنگ های mp3 را ضبط نمی خواند. ما هم چند تا آهنگ را از اول تا آخر صفر، صدبار شنیدیم. نمی دانم چه اصراری هست در این تور ها که ار اول تا آخر مردم را در وسط اتوبوس برقصانند.
ولی از انصاف نگذرم بای بگم زیبایی های کویر همیشه جذاب اند و دیدن کویر را همیشه دوست داشته ام. یاد کویر شریعتی کردم و از سکوت کویر استفاده کردم. این قسمت سفر خیلی خوب بود.
۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه
سیامک آقایی
در آینده نقدی در مورد "ز بعد ما" خواهم نوشت. فکر کنم اول باید چند بار دیگر این کار را گوش کنم.
۱۳۸۶ اسفند ۱۳, دوشنبه
20:30
اخبار ساعت 20:30 را می بینم. ضرغامی از سیاست بی طرف بودن صرا وسیما می گوید. همانجا می گویم "الآنه که تویه بخش ویژه ها معلوم شه".
ویژه ها در مورد گروهک "غیر قانونی" نهضت آزادی می گوبد و توصیه های آنان به مجاهدین انقلابی ها که در هر مکانی از غیر رقابتی بودن انتخابات بگویند و... . معنی بی طرفی هم اینجاست که می فهمیم.
پ.ن. اگر از شرایط غزه چیزی نمی گفتم حتما عذاب وجدان می گرفتم. 60 تا زن ومرد و بچه گشته شدند امروز. سازمان ملل حتی بیانیه هم نداد این دفعه. خون آدم بعضی مواقع جوش می آید. بد جوری!
۱۳۸۶ اسفند ۱۱, شنبه
در جواهر فروشی
از اینکه چند وقتی است به معازه شان نرفته ام، گله کرد. من هم مختصری از سفرم گفتم . زیاد گرم نمی گیرم. مبادی فروشند دیگری که آن طرف دخل ایستاده غیرتی شود. مغازه جالبی است. برای هر دوست مونثی در کمترین زمان می توان هدیه ای تهیه کرد. به دوستان دیگر هم آنجا را معرفی کرده ام. آنها هم به نوبه خود دیگران را. از این رو همیشه به ما تخفیف می دهد.
خانم فروشنده حافظه قوی دارد. همه مشتری هایش را می شناسد. به عنوان مثال دفعه قبل که خواهر یکی از دوستانم آنجا رفته بود، بدون هیچ آشنایی قبلی توانسته بود رابطه اش را با این دوستمان حدس بزند. و جالب تر اینکه این خواهر و برادر از نظر قیافه هیچ شباهت خاصی ندارند.
در مورد این ماجرا سوال کردم. از قرار معلوم از روی ارتباط صحبت های دو نفر به ارتباطشان پی برده بود. من در حال تعجب از بزرگی بایگانی ذهن ایشان به حالت خیره بهتم زده بود. با تماشای نگاه من گفتند: "البته من فضول نیستما، کمی دقیقم فقط". من هم با یک لبخند شیطنت آمیز جواب دادم : "البته که نه، این چه خرفیه"!