به خاطر خانواده از سفر برگشتیم. یک هفته به همراه برادر گرامی در خونه ، تهران ، تشریف داشتیم. کمی موسیقی شنیدم، کمی هم سنتور زدم. ولی با همین کمی ها بدجوریoverdose کرده بودم. سرم درد می کرد و در بیداری اضغاث احلام می دیدم. جدیداخیلی نمی تونم سنتی کار کنم یا گوش بدم. زود سرم درد میگیره و ریتم موسیقی در سرم تکرار می شه. سعی می کنم در یک مدت کوتاه خیلی هدف مند تمرین کنم تا این مسئله رو جبران کنم. بنابر این در یک اقدام انتهاری با یک گروهی که هیچ شناختی از آنها نداشتم عازم کویر شدم. قبلا از این کارها زیاد می کردم. از این کار هم دوستان وآشنایان حوبی دارم. خوبی سفر با یک گروه نا آشنا اینه که به راحتی و با صرف وقت نه چندان زیادی با یک عده آشنا می شی و در ضمن نگران برداشت آنها از رفتارت نیستی. مجبور هم نیستی رابطه رو با هیچ کدام ادامه بدی.
جاتون خالی اولین بار بود که به روستای مصر می رفتم. بعد از 14 ساعت صفر در اتوبوس به اونجا رسیدیم. زیبایی های کویر همه اونجا جمع اند. آتیش روشن کردیم و کلی خندیدیم. خوشبختانه اول این صفر ضبط راننده خراب شد. اما دو تا 14 ساعت در سکوت به من هم سخت گذشت. البته واقعا لازم بود.
۱ نظر:
منم مصر می خوام یاد خیلی دور خیلی نزدیک افتادم!
ارسال یک نظر