۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

پذیرش

چه پذیرش بگیرم چه نگیرم فرقی نمی کنه، با هر کی بوده خداحافظی کردم.
یعنی از این دانشگاه ما یک نفر نمی مونه در این مملکت؟



۱۳۸۷ مرداد ۱۹, شنبه

فیلم

حتما این فیلم کنار صفحه را ببینید.

۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

روش رای آوردن در این زمانه

دلم نیومد این لینک رو نذارم. خودتون ببینید.

دیوار


داشتم میرفتم سمت تیاطر شهر. گفتم بیکارم یک تیاطر ببینم. از جلوی سینما سپیده رد شدم. گفتم خوب حالا که اینجام و در ضمن خبر ندارم که اصلا تعاطر خوبی هست الان یا نه؟ بهتره برم همین جا. به هر حل این فیلم دیوار هم احتمالا از این فیلمهای امروز بهتر نباشه بدتر که نیست. خلاصه ما هم مثل خیلی‌‌های دیگه با دیدن عکس گلشیفته فکر کردیم لابد فیلم خوبیه.

این فیلم دیوار مثل خیلی‌ از فیلمهای دیگه که روی پرده میروند دارای ضاعف واضح در فیلم نامه نیست. به جز یکی‌ دو تا صحنه که خیلی‌ منطقی‌ به نظر نمیرسه بقیه فیلم مشکله خاصی‌ از این نظر نداره. اما خیلی‌ از صحنه‌ها انگار دست بازیگر رو بسته. از بازیگر خیلی کار نمی‌کشه و اونو دچار احساسات نمی‌کنه، در حالیکه موضوع کمابیش این توانایی رو داره. خلاصه می ارزه وقتی‌ این همه قراره برای یه فیلم خرج شه بیشتر رو فیلم نامه کار شه و دست دو تا آدم دیگه داده شه تا مشکلاتش کمتر شه. خیلی‌ از فیلمنامه های امروز به همین علت نابالغ به نظر میرسند.

یه اتفاق جالبه دیگه که تو این فیلم می افته عدم توجه کافی‌ کارگردان به نقش مکمله. من این پسر که نقش بردار گلشیفته رو بازی‌ میکرد را تا حالا که ندیده بودم. این باعث شده نقش گلشیفته خوب دیده نشه. گر چه خود گلشیفت هم خوب بازی نمی کنه در این فیلم.

اما از این حرف ها که بگذریم، اینگونه موضوعات برای ما ایرانی ها یک حس مشترک داره که هر چقدر هم این فیلم ها بد ساخته شن بازم میریم و می بینیم.

بعد از فیلم که از انقلاب رد می شدم عکس امام روی جلد یکی از کتاب های پشت ویترین بود. حس نوستالژیکی بود. خیلی حرف ها که باید زده شن ولی در گلو ها موندن. برین ببینین فیلم رو می فهمین خودتون.

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

فرهنگ سازی از جنس صدا وسیما!


جدیدا وقتی‌ از بدِ روزگار، اتفاقی‌ از جلوی تلویزیون رد میشم به مسائلی‌ برخورد می‌کنم که مثال بارز تخریب فرهنگی‌ است. یکی‌ از مثل‌های واضح این قضیه روابط زن و مرده. در این روابط مردی وجود داره که از اول تا آخر قضیه پاچه خواری زنرو می‌کنه. اگه ازدواج نکرده باشن که بدتر. صبح تا شب باید بره با دست گل خونهٔ خانوم و از پدر ایشان در خواست و لابه کند که دخترتان را لطفا به من بدهید! ویژگیه مشترک همهٔ این مردان دست و پا چلفتی بودن آنها و ویژگی همهٔ این زنها یک دنده بودن و جدی بودن اون‌ها است. هم پسرا خودشونو برای طرف قهوه ای می‌کنن، هم طرف مقابل از هیچ کوششی در این راه مضایقه نمی‌کنه.

چیزی بنام روابط پایاپای و سالم در این صدا و سیمای ما آموزش داده نمی‌شه هیچ، بلکه وجودش کامل نفی می‌شه. این تصویر واقعا چه قدر با واقعیت‌های امروز جامعه ِ‌ ما هم خوانی داره؟ آیا کسی‌ هست که کنار دست این فیلمنامه نویسان آبدوق-‌خیاری بشینه و ازشون بپرسه که به کجا چنین شتابان؟